آوشآوش، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه و 17 روز سن داره

بهشت خونه ما

ماجرای رنگ انگشتی

1394/5/24 13:51
نویسنده : مامان نی نی
365 بازدید
اشتراک گذاری

پسر خاله اوستا گیر داده بود که من رنگ انگشتی می خوام ماهم بهش قول دادیم که وسایلش را تهیه کنیم و خودمون توی خونه رنگ انگشتی درست کنیم.آوش هم دائم می گفت رنگ انگشتی حتی جعبه های خالی را روی اپن آشپزخانه گذاشته بود و منتظر درست کردن رنگ انگشتی بود تا اینکه رنگ های غذا را رو سر یخچال دید.( به دلیل دور از دسترس بودن آوش به ارتفاع منتقل شده بودند )آنقدر التماس کرد که با قول اینکه فقط نگاهش کنه بدیم دستش اما به نظرتون بچه ها چقد روی قولشون می ایستند حتی اولش گفت درش سفته باز نمی شه!!

تویه فرصت مناسب که من و بابایی حواسمون بهش نبود توی یک حرکت غافلگیرانه درب شیشه را باز کرد فقط خدا لطف کرده بود و یه قطره چکان روی سرش بود.اما بازهم به اندازه خرابکاری خسارت به وجود آورد خلاصه تنبیهش این شد که امروز دیگه رنگ انگشتی تهیه نشه.

عصر که از خواب بیدار شد آوش به من گفت مامان آفتاب نیست هواخنک شده ( به خاطر قولی که من قبل از این ماجرا بهش داده بودم) منم بهش جواب دادم چطور یادت مونده من چه قولی بهت دادم اما یادت نیست که چه کار اشتباهی انجام دادی؟

آوش : مامان من معذرت من انجام نمی دم من رنگ توی خونه نه.

خیلی ذلم به رحم اومد اما یه جاهایی قاطعیت مادرانه لازمه .گفتم امروز نه یه روز دیگه .

مشغول بازی شد و دیگه تا آخر شب چیزی نگفت.

پسندها (1)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)