ماجراهای من و آوشی در آخر هفته گذشته
ماجرای جشن تولد یهویی
ماجرا از سی دی کادویی آنا به آوشی شروع شد سی دی انیمیشن حسنی که دوتا کلیپ ترانه هم همراهش بود یکی ار این کلیپ ها مربوط به جشن تولد بود و ترانه تولدت مبارک را می خوند و کلی کادو و شمع و کیک و بادکنک نشان می داد آوش قصه ما تا ترانه را دید با خوشحالی و ذوق گفت مامان تولد منه ببریم مغازه بادکنک بخریم عمو قناد کیک بخریم.
منم که این همه شوق را دیدم دلم نیامد دل کوچیکش را بشکنم لباس پوشیدم و با آوش برای خرید بادکنک و پودر کیک به مغازه رفتیم
آوش یه بسته بادکنک خرید بعد شمع ها را دید گفت مامان شمع تولد منه بخریم اجازه خرید شمع را هم گرفت کلا علاقه عجیبی به خرید داره نمی دونم به کی رفته!!!!
من هم براش پودر کیک خریدم و وقتی خواست یه خوراکی دیگه بخره بهش گفتم مامان ما فقط قرار بود بادکنک بخریم شما شمع و شیر کاکائو هم خریدی پسرم هم راضی شد و رفت خوراکی را سرجاش گذاشت.
با هم به خونه برگشتیم و شرو ع به درست کردن کیک تولد آوشی و باد کردن بادکنک ها کردیم. و یه تولد یهویی واسه آوش گرفتیم عصر هم مامان لیلا و داداشی اوستا و خاله برای خوردن کیک تولد آوش به خونه ما دعوت شدند