آوشآوش، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 3 روز سن داره

بهشت خونه ما

دومین ماهگرد

1392/2/25 11:17
نویسنده : مامان نی نی
255 بازدید
اشتراک گذاری

٢٤ اردیبهشت دومین ماهگرد تولد من بود.روز سه شنبه.صبح زود که از خواب بیدار شدم بعد از خوردن صبحانه همیشگی ، مامان بابا به من استامینوفن دادند بعد هم لباس قشنگام را پوشیدند و من را با ماشین بردند درمانگاه نفت تو خیابان ارم. همه جا خیلی قشنگ شده بود خیابان پر از مردم بود تو راه یه کم واسه خودم خوابیدم

شنیدم که بابایی با عمه کامیرا صحبت می کرد و عمه بهش می گفت حتما قبلش بیدارش کنید ما هم از همه جا بیخبر واسه خودمون خواب بودیم رسیدیم نزدیک درمانگاه من و بابا و مامان رفتیم قسمت واسکیناسیون یعنی الان می دونم که واسکیناسیون بوده آخه من که سواد ندارم بخونم اول منو گذاشتند تو ترازو وزنم کردند خانم دکتر گفت 5950 گرم وزن دارم بعدشم قد و دور سرم را اندازه گرفتند هی می برن منو متر می کنن انگار من اسباب بازی هستم کلی هم خوشحال می شنعصبانی

اما نوبت به اصل کاری که رسید تازه فهمیدم اومدن اینجا چه بلایی سرم بیارن اول سه تا قطره واسکن فلج اطفال بهم دادند. بعدش یه آمپول گنده تو رون طرف راست یه آمپول گنده تر تو رون طرف چپم بابایی پاهام را گرفته بود مامانی هم هی بوسم می کرد دیدم چشماشون پر اشک شده بود ولی هر چی جیغ زدم و التماس کردم فایده نداشت.گریه

مامانی کلی نوازشم کرد .خانم دکتر به مامانم گفت باید هر 4 ساعت به من 12 قطره استامینوفن بدن روی رون طرف چپم هم حوله گرم بذارن باز هم خدا را شکر که قطره استامینوفن تخل نیست. موقعی که رفتیم خونه مامانی روی جای واسکنم که بووی شده بود کیسه آب گرم گذاشت خیلی دردم بهتر شد اما تمام مدت بیحال بودم نق می زدم و تب می کردم ویروسا داشتند تو بدن کوچولوم با سربازای دفاعی بدنم می جنگیدن بالاخره هم سربازای من پیروز شدند.

تمام شب نخوابیدم یا تو بغل مامانی بودم یا بابایی یا مامان لیلا هی تو خواب می ترسیدم و می پریدم.

حقشون بود تا دیگه منو واسکن نزنن اونم دوتا دوتا....

به جای کیک و کادو واسه ماهگرد تولدم بهم دوتا واسکن زدنکلافه

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (1)

خاله اکی
26 اردیبهشت 92 12:09
آخی عزیزم
چقد این روزها اذیتت میکنند
اشکال نداره این سختی ها همش پرفایده است
همه دوستت دارند


آره خاله اکی من خیلی اذیت شدم