آوشآوش، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 3 روز سن داره

بهشت خونه ما

داستانک 2 آوش و کلید

1394/3/5 14:19
نویسنده : مامان نی نی
193 بازدید
اشتراک گذاری

داستان علاقه آوش به کلید و دردسرهاش به ماجرای کلید مهمانسرای مشهد ختم نشد توی یکی از سفرهامون به شیراز هم این اتفاق افتاد شب منزل یکی از دوستای مامانی مهمون بودیم بعد از بازدید و خوردن شام من و مامان و بابا به مهمانسرا برگشتیم من تو راه پی پی کرده بودم و منتظر بودیم بریم مهمانسرا که من را تمیز کنند از قضا هوا هم بارانی و خیلی سرد بود مامان و بابا به مهمانسرا که رسیدند هرچی نگاه کردند و ماشین را گشتند از کلید یه به قول من کلیل خبری نبود مامان یادش می اومد که در را قفل کرده و کلید را تو قسمت کنسول ماشین گذاشته از اونها گشتند و از کلید پیدا نشدن چند بار از منم پرسیدند و من گفتم کلیل نه یعنی من ندیدم

مامان گفت شاید دستش بوده یا گذاشتم تو کیفم و در خونه خاله گیتا افتاده به خاله زنگ زدیم اونها هم گشتند اما کلید را پیدا نکردند که نکردند دیروقت هم بود دیگه نمی شد خونه عمع کامیرا رفت ساعت از یک گذشته بود بالاخره راضی شدیم بیشتر از این توی سرما و بارون نمونیم و برگردیم خونه خاله گیتا تا بابا صبح یه قفل ساز پیدا کنه و یا با مهماندار هماهنگ کنه و قفل را بشکنه من را بردند خونه خاله گیتا شستند منم که از خدا خواسته کلی با نیما پسر خاله گیتا بازی کردم صبح زود هم عم واسمون آش و نون تازه خریده بود بابا با عموی مهماندار قفل را شکاندند و به مامان خبر دادند که با تاکسی می تونه بیاد مامان هم لباس من را پوشید و تو همون حال کلید را تو جیب کا پشن من پیدا کرد هم عصبانی شده بودعصبانیو هم خنده اش گرفته بود بالاخره به بابا خبر داد که کلید تمام مدت توی جیبهای من بود ه اما دیگه کار از کار گذشته بود و قفل شکسته شده بود.خندونک

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)