آوشآوش، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 3 روز سن داره

بهشت خونه ما

داستان های آوش و کلید

1394/3/5 14:07
نویسنده : مامان نی نی
250 بازدید
اشتراک گذاری

آوش علاقه خاصی به کلید و قفل و کلا این جور چیزها داره و شاید نسبتی هم با عمو حسن کلید ساز داشته باشه خندونکاما این علاقه زیاد خالی از دردسر سازی برای ما نبوده اولین داستانک آوش و کلید مربوط به زمستان 92  که مامان و بابا و آوش به علت ماموریت اداری یه سفر به مشهد رفته بودند هم زیارت بود و هم سیاحت و هم کار اداری اواخر اسفند بود و هنوز هوای مشهد خیلی خیلی سرد بود و چون نزدیک سال جدید بود همه بازار ها وشهر خیلی شلوغ بود و من و مامان وبابا و عمو جمال ( نمال) که از شیراز اومده بود و همسفر ما شده بود بعد از ظهر ها برای خرید به بلوار سجاد می رفتیم تو اون سفر من نزدیک به یکسالم بود و عمو نمال را خیلی اذیت کردم بابا و مامان و من و عمو رفتیم توی یه مغازه که کفش بخریم البته واسه بابا منم هی گیر دادم که کلید مهمانسرا را به من بدند تا بازی کنم بابا کلید را به من داد و به عمو و مامان سفارش کرد که حواسشون به من و کلید باشه ای دل ناغافل حواس جمع کجا ؟

خرید تمام شد و تاکسی گرفتیم که بر گردیم مهمانسرا و الان ساعت 11 شب بود و ما آخرین مشتری مغازه بودیم سوار تاکسی بابا جیبهاش را دنبال کلید گشت و یه دفعه یادش اومد کلید نیست هی از من پرسید و لباسهای من را گشت مجبور شدیم با تاکسی دوباره برگردیم همون مغازه عمو جمال رفت مغازه را گشت اما کلید پیدا نشد بابا به عمو جمال گفت کلید همونجاست بریم بازهم بگردیو و دوتایی با هم رفتند تک تک کفشها را گشتند تا اینکه بالاخره کلید توی یکی از کفشا پیدا شد.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)