پنجمین ماهگرد
پنج شنبه 24 مرداد پنجمین ماهگرد توادم بود این دفعه نمی دونم چطور شده که خاطره خوب دارم دیگه منو نبردند بهم آمپول بزنن اصلا من را به اون مرکز بهداشتی هم نبردند احتمالا ماه بعدی جبران می شه و دو تا آمپول می زنم
الان دارم کم کم غذای جامد یعنی مایع تا قسمتی جامد به اسم فرنی می خورم مزه اش را دوست دارم مامانی هم روزی دو بار بهم غذا می ده اما می می خودم خوشممز تره. فرنی من توش آرد برنج و وشکر بعضی وقتا مامان یه کمی کره هم اضافه می کنه نه اینکه کمبود وزن دارم می خواد جبران بشه
احتمالا تا الان باید 9 کیلو باشم هنوز نرفتم رو وزنه ببینم چن کیلو شدم اما با قیاس توپولی و هر بار مامان می بره منو به به کنه هی می گه کمرم و نفس کم میاره باید 9 کیلویی باشم بگین ماشاا.....
اینجا یه عسک قشنگ و خوشگلم از فرنی خوردنم می ذارم حالش رو ببرین البته آخر نوشته هام . خوب دیگه چی بگم واستون من یه کمی تنبل تشریف دارم هنوز نمی تونم غلط بزنم یعنی چن بار سعی کردم نشد ما هم رگ شیرازیمون غالب گفتیم ولش کن عاموووووووووووو حال داری همش به پشت می خوابم دست و پاهام تکون می دم تازه می خوام شست پام را هم بگیرم بکنم تو دهنم اما نمی شه آخه می دونین لثه هام درد می کنه بوفی شده می گن می خوام دندون در بیارم انگشتای دستام جواب نمی ده مجبورم از پام هم کمک بگیرم دستای مامانی که از بس گاز گرفتم فکر کنم رسما باید یه دکتری دوایی بکنه
خب بسه دیگه تعریف پاشین برین به کاراتون برسین فقط عسکم را ببینین