آوشآوش، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 3 روز سن داره

بهشت خونه ما

اولین برگ

1391/9/21 16:27
نویسنده : مامان نی نی
116 بازدید
اشتراک گذاری

٧ مرداد ماه امسال خداوند مژده آمدنت را به ما داد.نمی دونی من و بابایی چه حس عجیبی را تجربه کردیم باورش واسمون سخت بود که خدای مهربون به این زودی تو را گذاشت تو دل من...

بابایی به یمن خبر خوش تو، واسم یه دسته گل بزرگ خرید پراز گلهای مریم

و چقدر هردوتامون به خاطر هدیه ای که خدابرامون فرستاده بود ازش تشکر کردیم و می کنیم

دوستت داریم از ته ته دلمون

تا فردا صبر کردیم و فردا شب با یه جعبه شیرینی رفتیم خونه عمه، بابایی دوست داشت زودتر به همه خبر بدیم عمه مهربونت وقتی شنید کلی گریه کرد ، اشک شوق ....

به مامان بزرگا خبر دادیم همه از شنیدن مژده آمدن تو خیلی خوشحال شدند وکلی واست دعا کردند...

منم آرزو می کنم سفرت به سلامتی به انتها برسه و تو یکی از روزهای زیبای خدا برای اولین بار ببینمت

لحظه ای که بهترین لحظه زندگیم خواهد بود... دوستت دارم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (3)

دایی محمد
21 آذر 91 21:38
وقتی از پشت تلفن خبر بهم دادن نمی دونی چه حسی داشتم.یه حسی که واقعا نمی تونم توضیح بدم انگار به همه آرزوهام رسیدم.رفتم بیرون الکی تنهایی راه رفتم


الهی من قربون اون دل مهربونت برم مامان و بابای موفلفلی وموفلفلی خیلی دوست دارندو آرزو می کنیم یه روز بیادکه تو هم ازدواج کنی و بابا بشی دوستت داریم
لیلا
22 آذر 91 11:43
موفلفلی عزیزم چه دایی مهربونی داری خوش بحالت تو اون دنیای پاک ویکرنگیت از ته دلت برای داییت وهمه دوستدارانت دعا کن

مامانی داییم خیلی مهربونه منم خیلی خیلی دوستش دارم واسه همه با دل کوچیکم دعا می کنم
خاله اکرم
26 آذر 91 18:06
منم وقتی مامان بهم خبر داد.ناخودآگاه اشک شوق تمام چشمام رو خیس کرد و با تمام سلولهای وجودم از خدای مهربون تشکر کردم
هیچوقت رمضان 91 رو از یاد نخواهم برد
ماهی که برای من پر از خاطره بود..............


یادمه مامان بهم گفت خاله اکی وقتی شنیده خیلی خوشحال شده و گریه کرده.من و نی نی آوش ازته دل واسه رسیدن به همه آرزوهات واست دعا می کنیم و خیلی دوستت داریم