سیسمونی 1
هر بار که لباسای کوچولو و قشنگت را می بینم کلی ذوق می کنم
عمه کامیرا اولین باری که بعد از خبر خوش بودن تو بهش دادیم اومد خونه ما برات یه لباس سبز و سفید خیلی قشنگ آورد و سه تا جغجغه منم اونا را آویزون کرده بودم پایین تخت و هر روز صبح قربون صدقه ات می رفتم.
خاله صدیقه یه سفر رفت ترکیه و برات کادو یه دامن خوشگل آورده ، آخه اون موقعه هنوز معلوم نبود که تو پسری
عمه لادن هم از اصفهان واست یه لباس کوچولوی سفید آورده
وای که چقدر همه همشون قشنگن دستت همه درد نکنه
مامان لیلا این مدت هر بار که اومده اینجا بهمون سربزنه برای موفرفری ما کلی اسباب بازیای قشنگ آورده با خودش که همه را واست نگه داشتم
بعد از اینکه رفتیم سونوگرافی و آقای دکتر بهمون گفت موفرفری پسره تو او لین فرصت که تونستیم بریم بوشهر پاتک زدیم به مغازه دایی محمد و کلی چیزای خوشگل برداشتیم
1 اذر ماه روز چهار شنبه، خلاصه از هرچی دایی تو مغازه اش بود ما هم نامردی نکردیم یکی یدونه برداشتیم بیشتر وسایل موفرفری ما سبز و کرم و نارنجی
اما بعضی چیزا را هم آبی برداشتیم، پسره دیگه....
بعضی چیزا را دایی نداشت قرار شد بعدا واسمون بفرسته، در مغازه بابا علی هم سرویس خواب و حوله پالتویی واسه پسر گلمون برداشتیم.
روروک و کلی لباسا و عرو سکای خوشگل را هم خاله صدیقه و عموجواد مهربون از مغازه شان به ما
دادند.
بابایی همه وسایلات را به زحمت تو ماشین جا داد، و وقتی خواستیم برگردیم باران خیلی تندی شروع شد بارونی که تو چند سال گذشته بی سابقه بود ، یه کم کارتون بعضی از وسایلات خیس شده بود اما خدا را شکر همه سالم بودند.
تصمیم گرفتیم واسه آوش خوشگلمون تخت و کمد سفارش بدیم که دیگه همه وسایلاش با کالسکه و کریری که دایی محمد از تهران برای پسرمون فرستاده بود کامل بشه.وقتی تختو کمدت هم آماده شدند بابا با کمک یکی از دوستاش همه وسایلات را فعلا جاداده داخلشون تا ایشالا کم کم یه مدت دیگه برات آماده شون کنیم .
حالا هم مامن لیلا هر دفعه تلفن می زنه می گه یه لباس خوشگل واسه پسرمون خریده ، قراره این دفعه که اومد پیشمون لباسای قشنگت را بیاره
وای که چقدر من ذوق میکنم از دیدن لباسا و کفشای کوچولوت
دوستت دارم و دست همه همه درد نکنه