جشن مامان نسرین
مامان می خواد یه کم به عقب برگرده و خاطره هایی که این مدت با هم داشتیم را برام اینجا بنویسه......
اول که من تو دفاع تز ارشد با مامان بودم و فوق لیسانس گرفتم هوووووووووووووووووورا دیگه نمی خواد برم مدرسه!
مامان نسرین مهربون می خواست واسه من آش بپزه، قرار شد وقتی فرصت مناسبی پیش اومد که همه بتونن باشن و منم یک کم تو دل مامانم بزرگتر شده باشم مهمونی بگیره، یادمه پنج شنبه 18 ابان بود همه خونه بابابزرگ بودیم عمه ها من و مامان و بابا ومامان لیلا هم باهامون اومده بود. جای خاله ها حسابی خالی بود.
مامان نسرین آش رشته خوشممز درست کرده بود واسه مهمونی همه فامیلا و دوستا را دعوت کرده بودن همه خوشمل شده بودند خیال می کردن من نمی بینمشون من همه همشون را از تودل مامانم دیدم.
همه دست می زدند می رقصیدند کلی خوشحال بودند منم بهم خیللللللللللللللی خوش گذشت یه سفره اینداختند اووووووووووووبه این بزرگی کلی چیزای خوشممز توش بود منم کلی خوردم تا زودتر بزرگ بشم.مامانم عکس و فیلم گرفته واسه بعدا که من بزرگ بشم بهم نشون بده. مامان جون و عمه ها خیلی زحمت کشیدند . مامان لیلا و مامان نسرین هم لباسای خوشگل واسه مامانم خریده بودند.دست همه همه درد نکنه مرسی